وانمود کردن چیزهایی که نیستی خیلی دردآور است.مثلا خوشحال نیستی و وقتی دوست صمیمی ات را دیدی مجبوری یک چروک کش دار گوشه لبت بگذاری چون حال و حوصله توضیح دادنه چراییه حال بدت را برایش نداری .یا اینکه وقتی سوم شخص مفرد می افتد توی زندگی ات و دستت را می گیرد وانمود کنی که دلت ضعف رفته و دست لامذهبت تا به حال به دست کسی جز او چفت نشده .. یا مثلا وقتی قرار یواشکی می گذاری که ببوسی اش از عمد فراموش کنی که قبل بوسیدن توی چشمهایش خیره شوی و دو سه تا بیت عاشقانه برایش زمزمه کنی ،که باورش شود چقدر ناشی هستی و بگذارد به حساب بی تجربگی ات و خیال کند تنها معشوقه اش تو بوده ایی و اولین بار است تجربه ی کام گرفتن از کسی که دوست می داردش را امتحان میکند..یا مثلا وقتی دست در دست هم قدم می زنید و یک آدم
سیگاری از کنارتان عبور می کند دماغت را بگیری و وانمود کنی از بوی دود و دم متنفری و اصلا به رو نیاوری که چقدر هوس سیگار
بهمن کرده ایی.وانمود کردن به زنده ماندن و خوشبخت بودن ..وانمود کردن به اینکه شب وصال باور کند اولین معاشقه ات فقط با او بوده و تنها دختر زندگی اش بوده ایی که زیر گلویش را می بوسی و سینه های عریانش را از نزدیک تماشا می کنی و عاشقش هستی ؛ دردش کمتر است... اما به زبان آوردن دوستت دارم مخصوصا وقتی اصرار می کند توی چشمهایش زل بزنی و بگویی" مثل تیر خلاص بر پیکر احساس آدم می ماند .دروغ بزرگی که اصلا توی دهانم نمی چرخد و اگر هم بچرخد همان شب خودم را باید اوق بزنم و تا صبح بالا بیاورم و به یاد این شعر بیوفتم که می گوید گیرم کسی پیدا شود زیبا شود دنیای من ..کی می رود از یاد من اینکه تو را کم داشتم؟؟پ ن : قرار نیست هرچه آدم نوشت حتمن باید حقیقت داشته باشد.خیال پردازی از اتفاقاتی که نیوفتاده بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 15:05